- درد کشیدن(زِ گُ تَ)
درد بردن، چنانکه آبستن گاه زادن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، وجع کشیدن.
- امثال:
شاه خانم میزاید ماه خانم دردمی کشد. (امثال و حکم). تحمل درد. رنج بردن، تألم. تحمل ناملایم و رنج:
خستگی اندر طلب راحتست
درد کشیدن به امید دوا.
سعدی.
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست.
سعدی
- امثال:
شاه خانم میزاید ماه خانم دردمی کشد. (امثال و حکم). تحمل درد. رنج بردن، تألم. تحمل ناملایم و رنج:
خستگی اندر طلب راحتست
درد کشیدن به امید دوا.
سعدی.
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست.
سعدی
